تو با تمام قلب من نیومده یکی شدی
به قصد کشتن اومدی تمام زندگی شدی
بیا به قلب عاشقم بهونه ی جنون بده
اگه مثل من عاشقی تو هم به من نشون بده
من که بریدم از همه به اعتماد بودنت
دیگه باید چی کار کنم واسه بدست اوردنت
از لحظه ای که دیدمت بیرون نمیرم از خودم
دیگه قراره چی بشه بفهمی عاشقت شدم
درد منو کی میفهمی عاشقتم چون بی رحمی
دوری ازم تا رویا شی عاشقتم هرچی باشی
اگه به هم نمی رسیم تو با تمام من برو
همین برای من بسه که ارزو کنم تو رو
به من که فکر میکنی پر میشم از یکی شدن
همین برای من بسه که فکر می کنی به من
نظرات شما عزیزان:
بايــد پـاي خـــــــــدا وســط باشــد
وگــرنه اين هــمه معــجزه ي معکــوس , کــار هــيــچ آدمــي نيســت ......!
پاسخ: قشنگ بود عزیـــزم ... مرسی اومدی
❀ نگاه به گذشته وشکر خدا...
❀ نگاه به آینده واعتماد به خدا..
❀ نگاه به اطراف وجستجوی خدا..
❀ نگاه به درون ودیدن خدا..
✿ لحظه هایت سرشار از بــــوی خـــدا✿
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
یادمان باشد
تاوان کارهایمان
دامن عزیزانمان را
هم میگیرد
همچون ما که تاوان
یک لحظه غفلت آدم و حوا
را میدهیم
بــی دلیل بــی بهانـه یـک دفعــه نصف شبـی ...
عجیـب آدم را آرام میکننـد!!!
نگاهتــــــ را نگیــر از من که با آن عالمـــــی دارم
که اگه تو زندگیت نبودن
الان داشتی با خیال راحت نفس می کشیدی !!!
دختر: می دونی فردا عمل قلب دارم؟
پسر: آره عزیز دلم
دختر: منتظرم میمونی؟
پسر رویش را به سمت پنجره اطاق دختر بر میگرداند تا دختر اشکی که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند
پسر: منتظرت میمونم عشقم
دختر: خیلی دوستت دارم
پسر: عاشقتم عزیزم
بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت هوشیاری خود را به دست می آورد، به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جویای او شد.
پرستار: آر...ووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی.
دختر: ولی اون کجاست؟ گفت که منتظرم میمونه
به همین راحتی گذاشت و رفت؟
پرستار: در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالی میکرد رو به او گفت: میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟
دختر: بی درنگ که یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد: آخه چرا؟؟؟؟؟؟ چرا به من کسی چیزی نگفته بود و بی امان گریه میکرد